اشعار اربعین
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:شعر,اربعین,آیینی, :: 17:5 ::  نويسنده : باقرزاده

داغ ِ تو بر جگرم افتاده

شعله بر بال و پرم افتاده

 

اين چهل روز خدا ميداند

به كجاها گذرم افتاده

 

بعد از آن رو زدنت بر دشمن

آب هم از نظرم افتاده

 

به خدا هركس و ناكس چشمش

به من و چشم ترم افتاده

محمد حسن بيات لو

**************

بيش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو

از كربلا تا شام آمد خواهر ِتو

 

هم هِجر ِ تو هرگز نميشد باور ِ من

هم هِجر ِ من هرگز نميشد باور ِ تو

 

بي پاسبان ماندن به كوفه حق ِ من بود

وقتي نَه اكبر بود نَه آب آور ِ تو

 

گه از سر ِ دروازه اي، گه از درختي

از هركجا ميگشت آويزان سر ِ تو

 

در بَزمِشان خيي غرورم را شكستند

خيلي جسارت شد به من در مَحضَر ِ تو

 

تو گريه ميكردي براي معجر ِ من

من گريه ميكردم براي حنجر ِ تو

 

حق ِ لب و دندانِ تو كِي خيزران بود؟!

بوسيده لبهاي تورا پيغمبر ِ تو

 

ديدم به چشم خود كه وقتي چوب ميزد

در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو

 

گودال و دير ِ راهب و كُنج ِ تنور و...

با تو كجاها كه نيامد مادر ِ تو

هاني امير فرجي

**************

برخیز و سایه بر سر من مستدام کن

مثل همیشه در بر زینب قیام کن

از زیر خاکها تو دوباره صدام کن

«یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن» 1

 

هرگز نبود باورم ای شاه پاکها

من روی خاک باشم و تو زیر خاکها

 

بردار سر ز خاک، تو ای بی قرینه ام

طوفان زده وجود مرا، ای سفینه ام

بنگر مرا که عازم شهر مدینه ام

بنگر که دستهام بُوَد روی سینه ام

 

زینب! به زیر خاک شه عالمین توست

«این کشته فتاده به هامون حسین توست» 2

 

آنکه غمش نمود تو را چون کمان کجاست؟

آنکه ربود گوی ز پیغمبران کجاست؟

با من بگو که ساقی لب تشنگان کجاست؟

ای یار آشنا! عَلَم کاروان کجاست؟

 

تا سر نهیم بر قدم ساربانِ دوست

حس می کنم هنوز که دلگرمی ام به اوست

 

در شام و کوفه بر سر بازار رفتم و ...

بی یاور و بدون علمدار رفتم و ...

با آستین پاره، گرفتار رفتم و ...

دیدند آمده خودِ کرار، رفتم و

 

تا خطبه خواندم آتش دل را گداختند

شاگردهای من همه من را شناختند

 

شد در تمام طول سفر آرزوی چشم

چشم تو را ببیند و این بود سوی چشم

در مجلس یزید شدم روبروی چشم

گفتی که صبر پیشه نما، ای به روی چشم

 

امرت اگر نبود، نبودم به روی پا

من در نمازهام دعا کردمت اخا

 

گفتم که ای ذُراریِ آزاد گشتگان

جلادِ پا گذاشته بر جای دیگران

اهل و عیال تو به پس پرده در امان!

اهل و عیال خاتم پیغمبران، عیان؟

 

از قاری، این کدام ره قدردانی است؟

بس کن! عصات تَرکه ای و خیزرانی است

 

گاهی سپر به کعب نی دخترت شدم

گه تکیه گاه خستگی همسرت شدم

من چل شبانه روز پیام آورت شدم

بودی خدای عشق، وَ پیغمبرت شدم

 

برخیز و کارِ خواهر خود را نگاه کن

اعجاز این پیمبر خود را نگاه کن :

 

هشتاد و چار، بردم و آورده ام حسین

من جای هرکدام کتک خورده ام حسین

گرچه در امتحان بلا بُرده ام حسین

از دخترت نپرس كه شرمنده ام حسين

 

رویش قشنگ بود، گمانم نظر زدند

هم با خبر زدند، و هم بی خبر زدند...

 

بگذر ز رنجِ راه و سفر، از خودت بگو

آسوده باش، نیست خطر، از خودت بگو

از خاطرم ملال ببر، از خودت بگو

ما را نبود از تو خبر، از خودت بگو

 

بر وصل یار، باز رسیدن چه خوش بُوَد

«حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود»

 

دارم به دست و پا زدنت فکر می کنم

دارم به پیرُهَن، به تنت فکر می کنم

دارم به زیر و رو شدنت فکر می کنم

دارم به نیزه و دهنت فکر می کنم

 

تیرت رسیده بود و بهارت گذشته بود

من را ببخش، کار ز کارت گذشته بود...

سيد محمد حسيني پور

1.     استاد،حاج علی انسانی

2.     محتشم کاشانی

*****************

(از امام زمان عذرخواهم، سادات ببخشند)

 

هر طور بود آمدم اینجا گمان نبود

اصلاً اُمیدِ آمدنِ کاروان نبود

من زینبم نه زینب وقت وِداعمان

زینب به زیر جامه اش این داستان نبود

من زینبم نه زینب تا عصر یازده

موی سپید و این همه قَدِ کمان نبود

آسان نبود رفتن ما تا به کوفه، شام

گاهی میان قافله یک لقمه نان نبود

آسان نبود رفتن ما با حرامیان

پرده نداشت محمل ما، شأنمان نبود

آسان نبود آمدن ما از این مسیر

غیر ِ سرت به رویِ سرم سایبان نبود

این قافله که خانم قامت کمان نداشت

دارایِ دختری شده لکنت زبان نبود

تعداد ما کم است نپرس از دلیل آن

با نازدانه ات احدی مهربان نبود

 

رفتی و بردی اصغر و حتی برای من

نگذاشتی رقیه يِ خود را برای من

 

با اشکِ چشم غسل زیارت کنم حسین

وقتش رسیده جان برود از تنم حسین

حالا که باز هست دو دستم چه فایده؟

دستی نمانده سینه برایت زنم حسین

دیگر رسالتم که به پایان رسیده است

بگذار کربلا بشود مدفنم حسین

 

هر چه به من گذشت فدای سرت حسین

معجر که هست روی سر خواهرت حسین

 

بعد از تو گاه قافله سالار بوده ام

گاهی سپر، طبیب، پرستار بوده ام

هر جا برای حفظ امام زمانه ام

زهرا میان کوچه و بازار بوده ام

بی معجزه، بدون عصا، با قَدِ خَمَم

موسی میانِ مجلس اغیار بوده ام

چشم یزید کور شد از خطبه های من

من ذوالفقار حیدر کرار بوده ام

من پس گرفته ام عَلَم ِ ساقی ِتو را

تا ساقی ات بداند علمدار بوده ام

 

از من مپرس، مگو خواهرم کجاست؟

آن بلبل سه ساله ي من دخترم کجاست؟

 

یادت که هست آنچه سر پیکرت شد و

چوب و عصا و نیزه فرو در پَرَت شد و

از پشتِ سر گرفت به بالا سر ِتو را

آنچه به پیش من ِ خواهرت شد و

می آمدند دستِ پُر از قتله گاه و بعد

در زیر سُم ِ اسب لگد پیکرت شد و

رفتم به شام و كوفه به همراه یک نفر

یک ساربان که صاحب انگشترت شد و

گاهی فراز نیزه و دروازه مرقدت

گاهی میان طشت ، نزولِ سرت شد و

آرام گفته ام که ابالفضل نشنود

حرف از کنیز بردن یک دخترت شد و

شاعرش را نميشناسم

عزیزان مداح این شعر راجایی بخوانند که حق مطلب ادا شودانشاءالله

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان